یادداشت هایی برای هیچکس

در زندگی روزهای زیادی هست.....!!
روزهایی که سخت می شوم....
در زندگی روزهایی هست که لخت می شوم. روزهایی که کش می آیم.... ... در زندگی روزهایی هست که لم می دهم.
روی کاناپه یا روی خیال تو. روی آفتاب تنبل زمستان...
سر می خورم... مثل نت های هارمونیک آن آواز شبانه که به وقت تلاطم اوج وحضیض تا سقف اتاق بالا می رفت....
در زندگی روزهایی هست که به جان پیاده روهای خیابان می افتم . سنگفرش شان را می شمارم.... چشم هایم سیاهی می رود....
در زندگی روزهایی هست که به جان خود می افتم...

حتا در زندگی آفتاب هم پس از اینهمه سال که سوخته و تمام نشده روزهایی هست
که
دل اش لک می زند برای دیدن چهره ی زمین
و می ماند پشت دل پر ابرهایی که مدتها سکوت کرده اند ....


در زندگی روزهایی هست که بفهمی که فقط می توان یکبار برای همیشه اشتباه کرد....
اما همان روز هاست که خواهی فهمید یک اشتباه می تواند چنان بزرگ باشد که
همه چیز را
نابود کند....
آری
در زندگی روزهایی هست که
بفهمی
همه ی آدمها
فراموشکار نیستند...همه ی آدمها داستان نمی نویسند و همه ی آدمها صدایشان مثل آندره بوچلی نیست
در زندگی روزهایی هست که فکر کنی... به اینکه
چطور می توانسته ای و نخواسته ای.....
و چطور خواسته ای و نتواتسته ای....
در زندگی روزهایی هست که بتوانی بعد از سه ماه بنویسی ... حتا اگر بی سر و ته به نظر بیاید...
در زندگی روزهای زیادی هست برای فکرهای زیادی که از ذهن ات بگذرد.....
اگر ذهنی برایت باقی مانده
کمی به آن روزها و این چیزها که گفتم
فکر کن....
7 Comments:
Blogger mo.mad said...
حظیظ... هوم؟

Anonymous Anonymous said...
عزیز مهربونم...
درد و بلات بجونم
چراغ آسمونم...
همدل و همزبونم
.................
تو تنهایی و تنهایی ان مثل تو یسیارند
و قناریان کنج قفس ها حاموش
و ستارگان در قاب شیشه ها محبوس
-------------------
من به تو افتخار میکنم که در سایه هستی و در خاکستری این زمان.... درود بر تو

درود
یک عاشق

Anonymous Anonymous said...
... در زندگی روزهایی هست که بی هدف پرسه می زنی دنیای مجازی ات را، خانه ای خاکستری می یابی از جنس احساس، در و دیوارش را می خوانی، زبانش را می فهمی، حس می کنی خودت بوده ای که دیوارهای خانه را خط خطی کردی، لینکش می کنی!!!
زیبا بود...

Blogger shafagh said...
خوشحالم که هنوز در زندگی روزهایی هست
فقط همین
هست

Anonymous هداک said...
در زندگی روزهایی هست که من حتا وقتی که پشت فرمون ماشین خسته و تنهام و ترافیک همیشگی همت کلافه ام کرده نه کاغذی نه خودکاری نه دست آزادی ندارم موبایلم رو میگیرم جلوی صورتم و اونی رو که باید نوشته بشه می گم و می گم و ضبط می کنم چون باید یه جوری آرومترشون کنم کلمه ها رو . اره در زندگی همچین روزایی هست .

Anonymous Anonymous said...
زندگی چیزی نیست که لب باغچه عادت از یاد من و تو برود(سهراب

Anonymous کامی said...
همیشه فرصت ها، کثیف ترین لحظه تاریخند
باید سالهای بعد از هر فرصتی، خسارتهامون رو یا مخفی کنیم یا گدایی
و همه این به رخ کشیدن ها
از ما کسانی می سازه که
وقتی در آیینه ندگی
چروکهای صورتمون رو ورق میزنیم
حسی کرخت و ضمخت روحمون رو فرسایش میده.
...