"غسل"

وقتی آسمان
برای همه یکسان می بارد
چه تفاوتی میان من و توست؟
نمی دانی! که اگر بارانی باشد
هر دوی ما را
همه ی ما را خواهد شست.

نترس!
این ماه صبور که
اندام نحیف اش را همه کس نمی بینند
چشم اش به شانه های سترگِ ابر می خشکد
و از پس اش سَرَک نمی کشد
بی دغدغه دستهای جوهری ات را
بر چادر شب بکش
تا چرک اش
در دلِ سیاهی _ که علوّ درجات رنگها از آنَش است_
گم تر شود.

قلب ات آرام!
حالا همه می دانند
که ماه تو
همیشه پشت ابر پنهان می ماند!.....


شصت و چهارم/تابستان/88
تهران