"میلاد"


نه دریغ نه!
که من از تمام بادهای گرم تابستان که بوی تلخ تو را می آرند گرم ترم
و دریغ نه!
که سالی گذشت و تو نبودی ،
و سالی که یک سالش را با من بودی و
من آن یک سال را
فالگوش قدم های تو بودم
و دریغ!
کسی آن طرف تر
خیره به ستاره ها ی زنده به گورِ آسمان ،فالگوش یک سال های من بود.

دریغ
تو رنگ می بازی سال به سال
و رنگ می گیری سالی سه بار
در پاییز و در بهار
و تابستان
که بیش از یکبار در سال می آمد
امسال
هنوز جز یادآوریِ ترانه هایِ مغربی در کُنجِ تختی تنگ
نوبری نشان نداده است.

دیر کرده ام برای سرودن نغمه ای
که بوی موهای خیس تو را می داد
در عوض
مُشکِ گسِ لب های پارسال ام
شرابِ بی نام و نشانِ کهنه ی چل ساله شد
و تپه ماهور های دشت ام
از فرطِ طپش
سرخ می شوند و شرحه می شوند
با اینهمه
هنوز زیر خاک تفته شان
گاه می گویند:
تابستانی که در بهار بیاید و تا پاییز زنده بماند
بی اختیار
به اعجازِ الوانِ نادرِ پاییز رنگ خواهد باخت.
دست مریزاد مرد تابستان!
که به شیوه ی خرچنگ ها زاده شدی
در روزی
که عریض ترین شکل رابطه را
در طولانی ترین شب سال – در یکصد و بیستمین شب سال-
به سنجاقک بنفش
– که معادله ی ارتباطات طویل را در رابطه های عریض حل می کرد-
نشان دادی!
دست مریزاد!

بیست و هفتم /تابستان /هشتادوهشت