"غسل"
وقتی آسمان
برای همه یکسان می بارد
چه تفاوتی میان من و توست؟
نمی دانی! که اگر بارانی باشد
هر دوی ما را
همه ی ما را خواهد شست.
نترس!
این ماه صبور که
اندام نحیف اش را همه کس نمی بینند
چشم اش به شانه های سترگِ ابر می خشکد
و از پس اش سَرَک نمی کشد
بی دغدغه دستهای جوهری ات را
بر چادر شب بکش
تا چرک اش
در دلِ سیاهی _ که علوّ درجات رنگها از آنَش است_
گم تر شود.
قلب ات آرام!
حالا همه می دانند
که ماه تو
همیشه پشت ابر پنهان می ماند!.....
شصت و چهارم/تابستان/88
تهران
خوشحالم پست جدید گذاشتی و چه خوب ماه رو توصیف کردی که حالش بد شده از این جلوه نمایی ظاهری
تا بوده همین بوده ...
مانای دیگر رو می شناسم مانا جان
ممنون از مهر همیشگیت
چرک های ات را توی حمام بشور بعد به من زنگ بزن چون شماره جدیدتو ندارم. بابک داد هم اندازه ی تو خط عوض نمی کند
شصت و پنجم مهر پیش از بعثت