"حیرت"
مجذوب حجم مذاب خورشیدی شده ام
که تصورش حتا
در بند تعریفِ کلماتِ ابترِ عالم وارونه نمی آید
چاک می خورم
به کجا می کشانی ام؟
دیواره هایم از هم شکافته می شوند
و ما
ضیافت نشین جشنی می شویم
تا زبان بی زبان من
سخن از پیچش همه و هیچ تو گوید
تا پاک شوم از عقل،
ای کیمیای مدهوشی
بجنبان ام...
دیگه اینا واسه من تمومه
جذبه ای در کار نیست
پایدار باشی