تقابل


می نویسم:
با صدای گرم تو
که
ترنم نسیم دوره گرد بهار است قاصدک می شوم
آوای گرم زمین ام!
برقصان ام

......طفلکی نمی دانست چرا اینطور بهم ریخته بود
سیصد و شصت و پنج روز قبل اش را که به خاطر آورد تازه فهمید چرا سرش به دوار می افتد هی و چرا قلب اش تند تر می زند و چرا سم توی دقایق اش تزریق می کنند این عقربک های بی رحم ساعت دیواری...
پنجاهمین روز بهار 72 ساعت پیش عمرش را داد به شما...وقتی میان دستهای من در لابلای خاطرات پارسال ورق می خورد
درست راس نیمه شب جان اش به لب اش رسید. از همان پوزخند ها زد که من این روزها می زنم و دوست های نزدیک آن سال های دور برایشان جالب است...حالا تلخ تر از آن ام که شوری اشک مغلوب ام کند
اگر می توانی ....برقصان ام......

Labels:

6 Comments:
Blogger shafagh said...
تلخ نباش
شوری اشک را هم نخواه

Anonymous کژال said...
وقتی آن تزریق بی رحمانه ی سم را در رگهایش دیده ای برقصی؟ با اینهمه تلخی ؟ گمان ام نمی رود مانا

Anonymous ماه‌نويس said...
عمرا كه بشود!!!
و ماناي عزيز تلخ خوب است اما شور نه. شور را به‌پا كن اما نگذار از پا در بياوردت.

Anonymous ماه‌نويس said...
تلخ خوب است. اما شور را به پا كن؛ نگذار از پا درت بياورد گلكم

Blogger Mrs Cullen said...
hi,

i'm not sure if you speak english or not, seeing as youre blog is in a different language - i am presuming Iran language - but i would just like to say your profile pic is very striking.

check out my blog - the writing room - to enter all sorts of writing comps.

Anonymous کژال said...
میدانی مانا ؟ آن که همیشه می خواند و نمی فهمد من ام... بخصوص در حلول غروب های خاکستری تو