" 7"

فصلها و رواق های عاشقانه را
بادهای سرد دوری به یغما می برند
و نارنجی ترین نارنجی ها
- وقتی آماج هراس شوند-
رنگ از رخسار می بازند
چونان پائیز بی بارانی
که خاکستری آسمان حتا
به جای اشک نواله اش نمی شود

نیرنگی که هنوز
در سودای تاراج ماه من از آسمان، خیال خام می پزد به سر
تسلیم می شود

تو چنان قزل آلای رنگین کمانی
لیز می خوری بر خطوط موازی رابطه
و کشف می شوی
در اصطکاک زبر فلس های خاکی ات
5 Comments:
Blogger shafagh said...
تشبیه ماهی خوب بود و سر خوردن ماهی تو دستهای رابطه
یاد همون ضرب المثل خودت افتادم
ترکی
گنجشک و

Anonymous Anonymous said...
سلام به مانای عزیزم که سروده های لطیف اش مرا در همان آسمانی که ماهی قزل آلا در آن لیز میخورد برد .. رضا حرفهای تنهایی

Anonymous Anonymous said...
ببخش من همیشه با این بلاگ اسپات بر سر کامنت گذاری دعوا داشته ایم گویا با من سر ناسازگاری دارد .. ولی اینقدر خاطر مانای عزیز را میخواهم که گفتم به هر طریق که شد می کامنتم ...رضا باز هم از همان حرفهای تنهایی هتل مروارید !.... :D... شاد و سر بلند باشی مشتاقانه سروده هایت را پیگیری میکنم ...

Anonymous Anonymous said...
ماناي مهربان و دوست داشتني

آخرين سروده ات همينطور ديگر اشعارت زيبا هستند . من نسبت به آخرين ترانه ات يكنوع همذات پنداري حس مي كنم .به اين دليل كه لباس عروسي من در 34 سال قبل نارنجي بود من به اين رنگ علاقه خاصي قبلا نداشتم اما چون همسرم وضع مالي خوبي نداشت پيشنهاد دادم همان پارچه اي كه براي نامزدي خريداري نموده براي لباس استفاده شود پس از آن هر وسيله اي را كه براي خانه مي خريدم به رنگ نارنجي بود مثل گوشي تلفن . سيني غذا و...بچه ها مي گفتند :
"مامان نارنجي بخت شده "
اما امروز اگر رنگ نارنجي را دوست دارم به احترام احساسم در 34 سال پيش است نه بيشتر .به تعبيري ديگر نارنجي مورد علاقه ام در گذر زمان مانند عكس هاي به جا مانده كه سفيد شده اند برايم رنگ باخت

Anonymous Anonymous said...
khandamat ... va deltangat shodam ...