"5"

فکر می کنم گاهی نامه های کوتاه از ساعتها حرف زدن بیشتر حرف می زنند
می دانی؟
هر کدام از ما گمان می کنیم که در دنیایی زندگی می کنیم که در آن تنها یک زمان حاکم است .
و از یاد می بریم که در درون ما -درون من... درون تو- زمانهای بی شماری وجود دارد
و هر کدام از این زمانها به تنهایی می توانند یک دنیا را به وجود بیاورند
یک چیزی بهم می گوید تو هم گاهی این را احساس کرده ای که در دنیایی زندگی می کنی که شاید فردا ندارد
یا در دنیائی که فقط بر روی یک گذشته یا یک خاطره شناور است.
یا حتا دنیائی که گرفتار نظم و ساعت و دقیقه هاست..
دقیقه هائی که گاه چنان بی امان می گذرند که گوئی گرمای آغوش- بی آنکه یکی بخواهد بگوید آآآااا- ذوب می کند و گاهی چنان کشنده که نمی خواهی به عقربک های ساعت نگاه کنی مبادا نیش شان تا اعماق قلب و روح ات نفوذ کند........
شاید من آهسته و بدون اینکه تو خیلی متوجه شده باشی لمس ات کرده ام اما فکر نمی کنم کار اشتباهی بوده باشد ....
زمان خیلی چیزها را به نمایش خواهد گذاشت. فکر می کنم گفته بودم که به نشانه ها اعتقاد دارم... چون همیشه راست گفته اند حتا وقت هائی که فکر می کرده ام خیالاتی شده ام
برای من "بی درنگی" ها و "بعد " ها همیشه یک وجه اشتراک داشته اند.
اگر بخواهی چیزی را بارها و بارها و بارها بررسی کنی زندگی دیگر قابل اطمینان نیست و اگر زندگی قابل اطمینان نباشد
چه اتفاقی خواهد افتاد؟
می توانی بگویی
تو
به
من؟
بگو
اگر می توانی
2 Comments:
Blogger shafagh said...
زمان از آن تو است درنگ نکن
هرچه دلت می خواهد انجام بده
زمان رو عقربه های لذت می گردد
روی لذت تنظیم کن
سر ساعت خوش بیدار شو
وقت عاشقی عاشق شو

Blogger shafagh said...
باب دیر به دیر آپ نکن دیگه
یه دستی هم بعد این چند سال به این بلاگت بکش بد نیست ها