گفته بودم با عشق :
دستبرد خورده به دهلیزهای قلب ات
گفته بودی با مهر:
صبر!
نگفته بودی اما
تنها نقش ترنج فرش قلب ام
چه نیمه کاره رها خواهد شد به زیر پای خلایق
چه بی ثمر فدا می شود
در چرخش ابدی شبکور های کیهانی

نمی دانی
خزان به این زیبائی
شبانه روز
از سر سرای سبز تابستان تو می گذشت،
چنان پروانه ای از جان گذشته ی گذشته و امروز و آینده

پنجاه و هشتم/پائیز/87
تهران تاریک
4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
آن خزان كه زيباييش را از تابستان عشق وام دارد ...زيباتر خواهد شد .... حتي بي تابستان....انقدر كه تابستان تا ابد مي ماند در حسرت زيبايي آن پاييز...... باور كن مانلي

Blogger shafagh said...
toranje del
che tashbihe khoobi
nazar zire pa biofte
age ham endakhtish zamin bedoon pa khorde ash gheymati tare

Anonymous Anonymous said...
دوباره شروع به نوشتن کردم.

Anonymous Anonymous said...
ham in ham poste ghablish besyaar ghashang bood :)