گفته بودم با عشق :
دستبرد خورده به دهلیزهای قلب ات
گفته بودی با مهر:
صبر!
نگفته بودی اما
تنها نقش ترنج فرش قلب ام
چه نیمه کاره رها خواهد شد به زیر پای خلایق
چه بی ثمر فدا می شود
در چرخش ابدی شبکور های کیهانی
نمی دانی
خزان به این زیبائی
شبانه روز
از سر سرای سبز تابستان تو می گذشت،
چنان پروانه ای از جان گذشته ی گذشته و امروز و آینده
پنجاه و هشتم/پائیز/87
تهران تاریک
che tashbihe khoobi
nazar zire pa biofte
age ham endakhtish zamin bedoon pa khorde ash gheymati tare