گاهي بوي عطر آدمهائي كه فقط بلدند «مثل» جنتلمن ها رفتار كنند تهوع ام را بيشتر مي كند
ته عطرشان گس نيست.... يا تلخ حتا....
بوي خاك نمي دهد...
بوي استفراغ بعد از نشئگي الكل را مي دهد كه هنوز گرم است
اين روزهاي لعنتي ، دل ام بوي علف مي خواهد
يا بوي عرق تند تن مردي تيره پوست
كه دستهايش بزرگ اش ميان موهام گم شود....
....
ببين با تو چه رويايي ست رنگ شوق چشمانم
شبي يك شاخه نيلوفر به دست آبيت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فكر خواب گلهايي كه يك شب باد ويران كرد
و من خواب ترا مي بينم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظه اي هستي كه باران تازه مي گيرد
و من مرغي كه از عشقت فقط بي تاب و حيرانم
تو مي آيي و من گل مي دهم در سايه چشمت
و بعد از تو منم با غصه هاي قلب سوزانم
تو مثل چشمه اشكي كه از يك ابر مي بارد
و من تنها ترين نيلوفر رو به گلستانم
ajibe ke khaterat adam hata boo ham mide ba in ke dar gozashte etefagh oftade o faghat ye tasvire ama zendast.
من پوستم تیرستا :دی !
کامنت دونی وردپرس خودش همینطوریه ... تقسیر من نیست :دی !
بگوکجا می بَری نای آخرین نگاه خسته ام را؟
تو اصلا چه می دانی هذیان های کینه دار من
چرا اینقدر سوزناک و بی تحمل است؟
تو اصلا چه می دانی روزهای بی هویتم چگونه سَر شدند؟
نشسته ای پُشت تابوت آرزوهای مُرده ام
نشسته ای و گریه های آخرم را با دل سیاه و تاریک خودربط می دهی!
شیشه تاریکی کشیده ای مابین نگاه من و ردپای خونین انتظار!
نفس که می کِشم تن تَرک خورده ام ،
فشرده می شود...
دست روی آینه کبود چشمانم که می کِشم ،
دستانم سیاه سیاه می شود.
دلم اندازه تمام تاریکی های زمین گرفته!
امشب چقدر دلم خونین است...!
تو چه می دانی امشب ،
مثل تمام شب های دیگر بی آرزو ،
چگونه صبح می شود؟
يا ضجه؟
ببخشينا.
ضمنن اين پست آخر با حال بود. با مضمونش غير موافقم يا فقط يه کم موافقم اما کلا چسبيد....