دوشنبه چهل و پنجم پائيز دلتنگ/85

صبح شده... اين را موذن زاده ي اردبيلي مي گويد كه صداي دورش از مناره هاي مسجد خيابان سي و يكم مي آيد ... صبح شده .. اين را چشمهاي سرخ ام مي گويد كه عكس شان افتاده توي آينه....
كنده شدن از تخت تنگ ام براي رفتن به جائي كه تنها دليل اش رفته سفر خيلي سخت است... مي روم توي آشپزخانه و بساط مفصلي حاضر مي كنم از انواع خوراكي هاي سر صبح...
دهانم به تلخي مي زند... چاي خارجي با عطر سنگين اش نمي چسبد... هي شكر مي ريزم توي ليوان چاي... اي لعنتي... چرا شيرين نمي شوي؟
- خودت را گول مي زني مانا جان! اين كام وا مانده ات تلخ است نه چاي خارجي خوش عطر...
يه كاميون شكر هم بريزي همين است. تقلا نكن
چاي را داغ داغ سر مي كشم كه همه جاي مري و معده ام بسوزد... كه بهانه اي باشد براي يكهو زير گريه زدن... آنهم مثل دختر بچه هاي توي كارتون ها....
راه مي افتم
ساعت شده 7
4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
kame talkh behtar az shirine chon shirini galoot ro mizane.........

Anonymous Anonymous said...
mamnoon az tavajohi ke be neveshte haye man dari
man balad nistam benevisam
be nazare khodam tanha jaryanate fekrim hastand ke bedoone nazm o ghaedei minevisameshoon
ba hameye inha azat mamnoonam.

Anonymous Anonymous said...
sokot mikonam ...sokot mikonim....aslan che farghi darad...ma mohtajim be bodane adamhaye digari ke ma dosteshon darim....va hamishe nistan...

Anonymous Anonymous said...
پاییز به خودی خود می تونه دلتنگ باشه... پاییز می تونه بی خودم هم دلتنگ باشه... پاییز می تونه وارونه بهار باشه... پاییز می تونه فصل گریه های وارونه باشه... کام تلخ هم وارونه شکر شکنی است. اینها دو روی یک سکه است. این که ما از کدوم سهم بیشتری می بریم مهمه
برقرار باشید