«براي دلتنگي»


باور كن
از آن وقتها كه اتود هاي عاشقانه مي زدم
سالها مي گذرد
و شايد
سايه خاكستر فام مرگ
فرجام مفقود همان روزهاي جوانيست...

باور كن
دلم تنگ مي شود
تنها براي بادهائي كه بوي تو را بيارند
و براي ستاره ها
كه برق چشمان تو را دارند
....


بخواب آرام
من بلدم لالائي بخوانم برات
من كه خود
در سكوت تُرد اتاق ام
كه هيچ صدائي نمي شكند اش
تنها
سر بر بالين مي نهم....

تابستان 85
تهران
5 Comments:
Anonymous Anonymous said...
deltangi ro bayad che kard?
rahi peida kardi be man ham bego.
merci mesle hamishe harfe delet bood.
moraghebe khodet bash

Anonymous Anonymous said...
سلامی به مهربانی گذشته ی ژانتی

Anonymous Anonymous said...
ta hala shode ke nakhay ...yek lahzehayi tamom beshan?...on bashe...to bashi...va hamin...

Anonymous Anonymous said...
سلام / از خواندن شما مثل همیشه لذت بردم و گفتم چیزی بنویسم این بار / همین

Anonymous Anonymous said...
نوشته هات كه خوب بود، چند مي گيري يه دور بدي؟
شنديدم كه خوبم ميدي، منم خوب ميكنمت قول ميدم.