«برای دلير که خاموشی اش باور کردنی نيست»


دهانت بوی کافور مي داد
هنوز واپسين دم نبود اما
چه قناعت وار بوسه های طوفاني ام راناديده می گرفت

-هاله ای ز عود... غزل... ساز....-

بخت نامراد من
بسان حضورِ سياهِ کلاغان منفور
دستهاي تو را هم در گور بی سامان آمال مدفون کرد و گذشت
و آفتاب سوزان ظهر حتا
ز روزنِ تنگِ مرده ی خاک
حصار بی هوای بردگی ام را بر نيفروخت

-تصويری ز خاک.... زجه.... سکوت....-

با مرگ سپيد و سياهت اينک می دانم
رعشه ی انتظار در سايه ی احتضار
چونان شرجه ماری خفتن را ز ياد خواهد برد..
.....
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
Nice site!
[url=http://zlkkafkc.com/xemv/sfjb.html]My homepage[/url] | [url=http://nyrwtyms.com/gngw/mrmh.html]Cool site[/url]

Anonymous Anonymous said...

Anonymous Anonymous said...
Good design!
http://zlkkafkc.com/xemv/sfjb.html | http://obekauot.com/wcrz/qbbq.html